Monday, June 30, 2008

...ما

چرا غرور؟
مگه با هم نمیتونیم مغرور باشیم؟
غرض ها تیره دارد دوستی را
غرض ها را چرا از دل نرانیم؟

Saturday, June 21, 2008

... شب تاریک و

درین شب ها

که گل از برگ و

برگ از باد و

ابر از خویش می ترسد

و پنهان می کند هر چشمه ای

سر و سرودش را

در این آفاق ظلمانی

چنین بیدار و دریاوار

.تویی تنها که می خوانی

Saturday, June 14, 2008

Change
I believe in...

Sunday, June 8, 2008

...من بودم و دوش آن بت بنده نواز

این صفحه و هر آنچه در آن است، و هرآنچه دارم، یادگاری است از او که تنها خود میداند و خود میدانم که کیست برای من...
در چند هفته اخیر، حوادثی، خوب و اکثرا بد، زندگی من و گاه دوستانم را متاثر از خویش ساخت.
و من باز محتاج او...
در این میان باز یادم آمد این پناه تا گاهی مرهمی باشد و گاه سخنی بتوان در آن گفت که او را یاد آورد که شرمسارم از آن چه شد و بود.
به اقتضای زمان و هوای خویش، تلاش خواهم کرد تا از این پس سخن تازه ای بتوان یافت اینجا...
دیگر همه اوست