Thursday, April 2, 2009

...مدعی خواست که آید


اینجا هم پاک نماند
به اینجا هم رسیدند نامحرمان
بدرود
شاید وقتی دیگر، در جایی دیگر
همین

Tuesday, March 24, 2009

خبرت خراب تر کرد جراحت جدایی
چو خیال آب روشن که به تشنگان نمایی
دارم فکر میکنم این رقابت تا کی ادامه پیدا میکنه
ولی به نظرم 88 بتونه 87 رو شکست بده
هر سال بدتر از پارسال-دینگ دینگ

Monday, March 2, 2009

...بودنت را همه اینبار غنیمت داریم

Friday, February 13, 2009

...چیست این سقف بلند ساده بسیار نقش

مورچه لابد
از پوسیدن فلان دانه کوچک
دلش می گیرد

حیف که ما
نیز خردمان
بیش از آن نیست

Saturday, February 7, 2009

...نگه جز پیش پا را دید نتواند

شبی سرد را به پایان میبری
با قدم در راهی نو نهادن
میروی تا دوردست ها
و چه سرد است دستانت
آنگاه که بازمیگردی
و شبی که به پایان بردی را
آغاز شده میابی

Wednesday, February 4, 2009

!کادوی تولد گرفتم


کادوی تولدمو یه روز زودتر گرفتم!
خاتمی: من باید به قولی که به مردم داده ام عمل کنم و آمادگی خود را برای حضور (علی رغم میل شخصی) اعلام دارم

Sunday, February 1, 2009

ماهور

حس خوبی دارم!
خوشحالم خوب!
ماهور...تموم!
دیگه چیزی نمونده!
یه شور و همایون و سه گاه و نوا و چهارگاه و راستپنجگاه و دشتی و ابوعطا و بیات ترک و بیات کرد و افشاری و بیات اصفهان!
همین!
چیزی نیست که
((=

Friday, January 30, 2009

...دریاب پیاله را که شب می گذرد

روزها از پی هم
و شب ها نیز
و من نه تنهایم دیگر
یا سرد

دیگر چیزی نمانده تا شکوفه ها
و باران
و ابر

روزهایم معجونی است
از لحظات
هر لحظه اش عشق
به رنگ
به شعر
به نوا
به عشق
به زندگی
زندگی را خوب می گذرانم این روزها

پ.ن. همه کاش میفهمیدند آنچه نوشته ام را، همان ها که میفهمند اما کافیست

Monday, January 26, 2009

...یاد باد آنکه سر کوی توام منزل بود

کسیکه از ره تقوا قدم برون ننهاد
به عزم میکده کنون ره سفر دارد
در این آخرین دم
به پاس آن همه وقت
که همنفس بودیم و همقدم
و به پاس عشق
فرض است بر من
که بنگارم
تا قداستی بماند و حفظ شود
از عشق

نگاه اول
و لبخند آخر
و هرآنچه این میان است
را
میدانم که میدانی
و داریشان در ژرفای فکر
و در پس چشمانت

چشمانت...
هرآنچه هست به خاطر آر
و داشته باش در ذهن
و من نیز

یاد باد آنکه...
همین!
زیاده عرضی نیست

Saturday, January 24, 2009

کدام دیگر سو...؟

ای کاش که جای آرمیدن بودی
یا این ره دور را رسیدن بودی
یا از پس صد هزار سال از دل خاک
چون سبزه امید بردمیدن بودی

Wednesday, January 21, 2009

!پرتقالانه

هسته سیب
از زمانی که کودک بودم
برایم نماد تلخی و نفرت بود
و پرتقال نماد عشق و امید
پرتقال رنگ دارد
رنگ زندگی
اما هسته سیب تیره تیره است
نمیدانم..
اما فکر میکنم پرتقال ها عاشق میشوند
پرتقال ها فکر میکنند
و حتی میزنند زیر آواز گاهی!
بغض میکنند...
هسته های سیب گوشه ای مینشینند تا یا کامی را تلخ کنند
و یا دور ریخته شوند
پرتقال ها را زمانی باید بخوری
که عاشقی
پرتقال ها ناراحت میشوند اگر بخوریشان
ولی عاشق نباشی
پرتقال ها صلح را دوست دارند
پرتقال ها مهربانند
خیلی...
باور کن

Sunday, January 18, 2009

...جامه کهنه است به بزاز نو

نو شدن باید...
و خبط را جبرانی
و عشق را درمانی
و دیروز را فردایی
نو شدن باید

Friday, January 16, 2009

ای دوست به پرسیدن حافظ قدمی نه
زان پیش که گویند که از دیر فنا رفت

Thursday, January 8, 2009

دو یار زیرک و از باده کهن دومنی
فراغتی و کتابی و گوشه چمنی

من این مقام به دنیا و آخرت ندهم
اگر چه در پی ام افتند هر دم انجمنی

هر آن که کنج قناعت به گنج دنیا داد
فروخت یوسف مصری به کمترین ثمنی

بیا که رونق این کارخانه کم نشود
به زهد همچو تویی یا به فسق همچو منی

ز تندباد حوادث نمی‌توان دیدن
در این چمن که گلی بوده است یا سمنی

ببین در آینه جام نقش بندی غیب
که کس به یاد ندارد چنین عجب زمنی

از این سموم که بر طرف بوستان بگذشت
عجب که بوی گلی هست و رنگ نسترنی

به صبر کوش تو ای دل که حق رها نکند
چنین عزیز نگینی به دست اهرمنی

مزاج دهر تبه شد در این بلا حافظ
کجاست فکر حکیمی و رای برهمنی

Sunday, January 4, 2009

!لطفا...چیز...یعنی فیلسوف نباشید

آقا این متنهای عجیب غریب و این کلمات پرطمطراق رو که بذاریم کنار، خودمونی، این حکم عقلم بد چیزی نیستا!
مخصوصا که خوب مرگ یه بار شیون یه بار!
این که شیونم نداشت
میگه همه خوشحال و شادیم و غمی نیست
خلاصه به قول شاعر گل در بر و می در کف و معشوق به کام "نیست"(چه بهتر!)
والسلام علیکم و رحمه الله